۱۳۸۷ مرداد ۲۹, سه‌شنبه

داستان کوتاه : سیاست چیست ؟

یک روز یک پسر خورد سال که می خواست انشاء بنویسه از پدرش پرسید: پدرجان! لطفا برای من بگوئید سیاست یعنی چی؟پدرش فکری می کنه و می گوید: بهترین راه این است که من برای تو یک مثال در مورد خانواده خودمان بزنم که تو متوجه سیاست شوی.من حکومت هستم، چون همه چیز را در خانه من تعیین می کنم.مادرت دولت است، چون کارهای خانه را او اداره می کنه.مزدور ما ملت مستضعف و پابرهنه است، چون از صبح تا شب کار می کنه و هیچی نداره .تو روشنفکر هستی چون درس می خوانی و پسر فهمیده ای هستی .برادری کوچیکت هم که دو ساله است، نسل آینده است .امیدوارم متوجه شده باشی که منظورم چی است و فردا بتوانی در این مورد بیشتر فکر کنی.
پسر کوچک نصف شب با صدای برادر کوچکش از خواب بیدار میشه. می ره به اتاق برادرکوچکش و می بینه زیرش را کثیف کرده در غم خودش دست و پا می زنه.می ره به اتاق خواب پدر و مادرش و می بینه پدرش در تخت نیست و مادرش به خواب عمیقی فرورفته و هرچه می کنه مادرش از خواب بیدار نمی شه.می ره به اتاق مزدورشان که او را بیدار کنه، می بینه پدرش روی تخت مزدور شان خوابیده و !(…) می رود و سرجایش می خوابه و فردا صبح از خواب بیدار می شه.
فردا صبح پدرش می پرسد: پسرم! فهمیدی سیاست چیست؟پسر می گوید: بله پدر، دیشب فهمیدم که سیاست چی است.سیاست یعنی اینکه حکومت، ترتیب ملت مستضعف و پابرهنه را می دهد، در حالی که دولت به خواب عمیقی فرو رفته و روشنفکر هر کاری می کنه نمی تواند دولت را بیدار کند، در حالی که نسل آینده درغم خودش دست و پا می زنه.

۱ نظر:

ناشناس گفت...

sfjsdkfjsdkfhjsdhfjsdhfjsd
fjkdsfhjsdhfjksdhsdjk
sfkldsjkdsjfksdhf
sdfksdjfhsdjhfjdshf